من تمام معیارم، جوان جسم و پندارم
مترسان ز پیکارم، که آرد پشیمانی
هوا بسی پست استو، نفس به سینه ات حبسو
عمر تو کمی مانده، قدر نخی سیگار است
و جسم خالیت از روح، به زخمه ای ز دو ابرو
نگاه کن تو به آن سو، خزانی و می دانی
آمده ام من بازی، تا که نوازم سازی
برقصانم آن جانت، آشکارو پنهانت
بهم زدم خلوت تو، هوشو بردم از سر تو
از جا کندم پیکر را، به یک ضربه ای آنی
تمام بازی و اندر، تو در میان دو دستم
تویی که شده زندانی، فنون منه ایرانی
دور خودت که پیچیدی دید
چپو راست داری هزیون میگی
قلم و کاغذ و پیکار، و پنجه ایست که معمارُ
این زبان که به معیارُ، بسته ام تو به رگبار
توی بازیو هستی، بین دو دستی
توی سقوط کردن داری تو ترفیع
اینکه تورو بخوایم بترکونیم واسمون شده آره مث یه تفریح
حرف حاجیمونو شنیدی، باطم بشنو تو ترجیع
_
کورس
یکی بزنی ده تا می خوری
چک که بزنی درجامی خوری
حرف که بزنی از ما می خوری
حرف نزدی! اما می خوری
بالا که بیای اما می خوری
پایین بمونی اما می خوری
چپ که بری اما می خوری
راست که بری اما می خوری
کج پا بزاری اما می خوری
بی خودی بدون که اما می خوری
بالاو پایین زندگیتو
میدوزیم به هم زنده ایم چون
مث یه بچه زندکی کن
چون که می بافیم زندگیتو
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.